Friday, August 26, 2011

شهردار سئول در سال ۱۳۵۴:امیدوارم روزی سئول هم مانند تهران شهر پیشرفته‌ای گردد /چی بودیم، چی شدیم!

پیش از انقلاب به دنبال مسافرت شهردار وقت تهران به سئول در سال ۱۳۵۴ درجهت همکاری بین دو کشور سنگ بنای دو خیابان بزرگ در پایتخت دو کشور گذاشته شد.خیابانی در تهران با نام سئول و خیابانی در سئول با نام تهران در این قرار داد شهردار سئول آروز می کند این تفاهم باعث گردد تا سئول نیز به مانند تهران شهر پیشرفته ای گردد و این درست در زمانی بوده است که وضعیت اقتصادی مردم کره نابسامان بوده است.نکته جالب آن است که خیابان تهران تنها اسم خارجی در میان خیابان های سئول است حال با گذشت ۳۳ سال خیابان تهران مبدل به اصلی ترین، زیباترین و گرانقیمت ترین خیابان سئول شده است.دفاترصدها شرکت عظیم تجاری ـ صنعتی و دفاتر شرکت های بزرگ بین اللملی از قبیل یاهو و برجهای بلند این خیابان که یک سرمایه گذاری بیش از ۱۰۰میلیارددلاری را به خود جذب کرده است در این خیابان قرار دارد و این در حالی است که خیابان سئول در تهران تنها اتوبانی به خود دیده است. اینک این دو خیابان جلوه معنی داری به داستان توسعه یافتگی این دو شهر و کشور بخشیده است. معنایی که برای ما ایرانیان بسیار درد آور و قابل تامل است . و جالب آنکه رویایی کره ای ها برای تبدیل به ایران توسعه یافته با گذشت سی و چند سال برعکس شده است و تبدیل به رویای ایرانیان برای رسیدن به کره شده است. در یک مقایسه تطبیقی سرعت عمل و پیشرفت کره و ایران را در جهت توسعه یافتگی با مشاهده سرنوشت دو خیابان سئول در ایران و خیابان تهران در کره می توان به وضوح دید. 






 اینم عکسای خیابان سئول تهران واقعن جای تاسف داره!



Wednesday, August 24, 2011

آقای موسوی خوئینی یه مثل هست که میگن : دستي را كه نميتوان بريد بايد بوسيد !

محمد موسوی خوئینی، دبیرکل مجمع روحانیون مبارز دراظهار نظری گوهر بار فرموده اند: "اصلاح طلبان نه تنها با شعار علیه رهبری مخالفند" بلکه آنان در چارچوب نظامی دست به کار سیاسی زده اند که تمام اصول قانون اساسی آن و از جمله "اصول مربوط به رهبری، همگی یک کل منسجم را تشکیل می دهند و از یک اعتبار برخوردارند."

قبل از اینکه توضیح بدم نظرم بر این هست که ما مردم  دستبوسی دیکتاتور رو نمیکننم چون اعتقاد داریم که میتونیم دستش رو قطع کنیم.

اینجاست که این ضرب المثل کاملن در مورد شما و برخی از اصلاح طلبان صدق میکنه و برازنده شماست که خدمت مقام عظمای ولایت رفته و دستبوسی کنید همچونان که امثال مهاجرانی و.. خدمت آقا به دستبوسی افتادند.شما اگر عرضه داشتید و ریگی به کفش نداشتید،  آن روزی که مردم جون خودشون رو کف دستشون میگرفتن و به فراخوانهای شما با جون دل گوش میکردن اون یکی دست این مردک رو هم قطع میکردید و نیازی به دستبوسی و پاچه خواری امروزتان نبود. لیاقت شما بیش از این نیست و این صفت دست بوسی برازنده شماست مبارکتان باشد.

جای تعجبش برای من اینجاست که چرا در حین اعتراضات مردم در 2 سال گذشته هیچ مخالفتی با شعار علیه حضرت آقا نداشتید ولی بعد از حدود 2 سال دم برآوردید؟
بوی کباب آمده؟ نزدیکه انتخاباته؟ دنبال سهم خواهی هستید؟

به هر حال دنبال هر چه که هستید و به نمایندگی از هر کس که این سخنان رو فرموده اید بدانید که در همیشه رو یه پاشنه نمیگرده و شما را باز ارجاع میدم به این ضرب المثل معروف که: نون به نرخ روز خور نباشید!

Sunday, August 21, 2011

تقاضای عاجزانه از مسئولین بالاترین: یا فکری به حال این مجاهدین هنجار شکن بکنید! یا این سیستم فیلتر بالاترین رو غیر فعال کنید!

مجاهدین باید بدونن که اینجا اشرف نیست که چماق بردارن بزنن تو سر کاربرها و ساکتشون کنن البته به دلیل نقص سیستم فیلتر بالاترین این رفتار گله ای گونه خیلی خوب جواب داده و باعث سوء استفاده عده ای هنجار شکن شده .هرچند باید این رو اضافه کنم که منفی گله و هماهنگ در مورد هر نظریه ای بسیار بد و سوء استفاده از قوانین خیلی زشت  و زننده  است.

باید در نظر گرفت که هدف  دست اندر کاران بالاترین از این سیستم فیلتر این نبوده که باعث حذف مخالفین باشه اما در حال حاظر سیستم فیلتر بالاترین ابزاری برای سرکوب و شمشیری برای نابودی لینکها شده که در صورت هماهنگی باندی  بین کاربران نتایجی خوب برای سانسورچیان دارد که البته عواقبی بد برای سایت بالاترین.

کافی است شما در حین ارسال لینک فقط و فقط یکبار بتوانید تعداد رای منفی را از مثبت داده شده بیشتر کنید، تا باعث فیلتر شدن همیشه لینک مورد نظر گردید، حتی در صورت داغ شدن لینک به دلیل پیش فرض همیشه روشن بودن فیلتر، لینک از نظر ها و کلیلک ها دور میماند و تعداد کمی قادر به دیدن لینک مورد نظر میشوند.

برای حل این مشکل 3 راه موجود میباشد:
1.  پیشفرض سیستم فیلتر خاموش باشد و در صورت لزوم هر کس برای خود روشن نماید
2. کلن این سیستم فیلتر بر چیده شود
3. اینکه با کاربرانی که به صورت تیمی و باندی به لینکها منفی داده میشود برخورد شود حالا فرقی نمیکند که چه گروهی باشند

ما کاربران بالاترین باید بدانیم که برای آزادی اینجاییم و  نباید نسبت به این موضوع بی تفاوت باشیم  چون  این رفتار عین دیکتاتوری است و باعث رنجش کابران میشود.

  چند مورد از لینکهای کاربران رو برای نمونه اینجا میگذارم و خودتون قضاوت کنید که با چه رفتار زشت و سانسور گونه ای و گله ای این لینکها به فنا رفته و زحمت عزیزانی که این لینکهارو ترجمه کردن یا نوشتن رو با چند تا منفی گله ای از بین بردن:
البته دوست خوبمون الفرد در این لینک  تذکر داده بود و گوشزد کرده بود اما مثل اینکه ترتیب اثر داده نشده
خلاصه از ما گفتن بود امیدوارم که با همفکری کاربران گرامی و تیم فنی بالاترین راهکاری بجا و برازنده بالاترین ایجاد گردد و مشکل رفع گردد با احترام
http://balatarin.com/permlink/2011/8/15/2666394
 http://balatarin.com/permlink/2011/8/20/2673757
http://balatarin.com/permlink/2011/8/18/2670999

یه مثل باحال از شیرازی ها شنیدم که میگن:

شیرازی ها یا مَستن یا پای بَستن یا خَستن...
یه استاد شیرازی داشتیم که همیشه این مثل رو میزد میگفت بر عکس اصفهانی ها که پول هاشونو خرج نمیکنن و ما شیرازی ها اگر تو یک روز 20 هزار تومن در آمد داشته باشیم تا اونو تمومش نکنیم کار نمیکنیم...

 البته باید بگم ارادت خاصی به دوستان شیرازی دارم  و کلن شهر شیراز رو خیلی دوست دارم به خاطر مردمش و اماکنش امیدوارم همه ایرانیها حداقل یک بار رو به شیراز سفر کنن.

Thursday, August 11, 2011

به سلامتیه مهره های تخته نرد که تا وقتی رفیقشون تو حبس حریفه, هیچکی به احترامش بازی نمیکنه...

*یعنی ما از مهره های تخته نرد هم کمتریم! به سلامتیه مهره های تخته نرد که تا وقتی رفیقشون تو حبس حریفه, هیچکی به احترامش بازی نمیکنه...
 *چهارشنبه سوری آتیش بازی میکنیم،گیر میدین!
وسط تابستون آب بازی میکنیم ،گیر میدین!
حداقل خاک بازی رو آزاد کنید ،
یه خاکی به سرمون بکنیم ...!
*شما که قدت بلنده ،
این عمامه ی منو اونجا آویزون کن ! پیر شی.
[جنتی در کشتی نوح خطاب به زرافه بغل دست خودش]
 
*از بابام پرسیدم :
نظرت در موردِ انتخابات چیه ؟ شرکت کنیم یا نه ؟
گفت: تو دیگه ماشاالله خودت عاقل و بالغی ، باید خودت تصمیم بگیری ،
ولی هر کی رفت رای بده دیگه برنگرده خوونه ...!!!
*دارم خامه رو با نى ميخورم كه بهم بگن خامه نه اى
*موقع افطار، رسانه ملی گوشه ی صفحه،
تایمر معکوس نشون میده..!
انگار مسابقه دو ۱۰۰ متره !
کم مونده واسه اینکه مسابقه واقعی تر باشه،
با اتمام تایم، تپانچه هم شلیک کنن ...!
*احمدی نژاد :با برنامه های دقیق،مدون و کارشناسی شده ...
انشاالله تا پایان دوره ریاستم تمام مردم ایران ،
تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی قرار میگیرند ...!
*وقتی مضرات سیگار رو تو یه مجله خوندم؛ اینقدر ترسیدم که قسم خوردم دیگه مجله نخونم
*تو جهنم همش میگی :
یادش بخیر تو ایران هم همینجوری بود ...!
*نانوایی (چند سال دیگه) :

- آقا این نون ها چنده ؟
- سه هزار تومن!
- از اینا سایز medium هم دارید ؟
- نه فقط xlarge!
- باشه یه چند جا دیگه قیمت کنیم ، مزاحمتون میشیم دوباره ...!
*ساعت 6 دارم از خونه میرم بیرون ،
میگم : 12-11 میام!
بابام میگه :
حالا خودت به درک اون دختره صاحاب نداره ..؟
*یکی رو میشناسم 5 ماهه گیتار تمرین میکنه .
چند وقت پیش میخواست خودکشی کنه که نذاشتن!
ازش پرسیدن: چرا میخواستی خودکشی کنی؟ افسرده‌ای؟
برگشت گفت :نه بابا، خوبم، می‌خواستم تو اوج خدافظی کنم !!
*احمد زیدآبادی قبل از اینکه برگرده زندان،
نصفه شب میشینه پای کامپیوتر، میگه :
بعد از دو سال و خورده‌ای که زندان بودم،
برم ببینم تو نت چه خبره...
چه جالب... جشن بزرگ آب بازی در پارک...!
همایش خزها... !
شوشول فرنود...!
خوبه خوبه...
خدا این دل شاد رو از جوونهای این مملکت نگیره... !
برم زود بخوابم که فردا باید خودم رو اوین معرفی کنم...!
*تا حالا دقت کردی :
کلمه Gf روی کیبورده فارسی مـیــشه لب ...!!!
*+ببخشیــــد ک.ا.ن.د.م با طعمِ کاکتوس دارین ؟!!

-منظــــورتون ک.ا.ن.د.مِ خار داره ؟؟!!!
*خانم : آقا یه فلش مموری بدین لطفا .

فروشنده: چند گیگ باشه ؟

خانم: یاسی یا صورتی باشه ...!
...

 

Sunday, August 7, 2011

آقایون سپاهی! سد و پالایشگاه که انتخابات نیست زیر و روشو دزدی کنید! خراب میشه رو سرتون

آقایون سپاهی عادت کردن به دله دزدی
فکر میکنید برای چی همه پروژه ها بعد از افتتاح نابود میشه ؟
پروژه قطار شیراز به اصفهان که یک روز هم کار نکرد،
پروژه پالایشگاه که به یک ساعت نکشید ،
پروژه سد گتوند و...
به خاطر دله دزدی و زیرو رو کشیدن برادران قاچاقچی

مسلمانی و مسلمون بودن یعنی این...!؟


Saturday, August 6, 2011

خاک بر سر پادشاهی که یه آخوند دوزاری اینطور مسخره اش کنه...!

این قزاق زاده بی عرضه ، بیغیرت و ترسو آبروی هرچی پادشاه بود برد. معلومه کسی که هیچ تلاشی نکرد برای بدست آوردن حکومت و با یک کودتای مهندسی شده قدرت رو بدست آورده بود و دولت مردمی مصدق رو نابود کرد نبایدم حال روزی بهتر از این داشته باشه..نادر شاه کجا این مردک کجا!؟
حال هی بیاید داد بزنید پهلوی انسان ساز من اگر جای خاندان پهلوی بودم و یک ملا اینطوری دستم می انداخت و بهم میخندید نسل اند نسلمو از نظر مردم قایم میکردم.
واقعن که طرفدارهای آق رضا ببینن و اینو برای خودشون درس عبرت کنن شاه و شاهزاده به دست یک آخوند و برای همیشه از بین رفت و با این آبروریزی هیچ راهی برای بازگشت وجود نداره.
مردم خیلی عزت و احترام سرت بزارن بعد اینکه پولهارو پس دادی شاید بزارن تو انتخابات شرکت کنی، اونم شاید...


مردمانی که می خواستند گوسفند بمانند/ به مناسبت قتل ها و کشتارها توسط گرگها در دهکده ما...

یکی بود,یکی نبود دهکده ای بود معمولی,با مردمانی معمولی.
آن ها زمین را می کاشتند وشادمان محصول خود را درو می کردند.روزها,گوسفندهاشان را به چراگاه های سرسبز می بردند و شب ها آن ها را به آغل برمیگرداندند.همه چیز معمولی معمولی بود.شادی ها,عروسی ها,تولدها,خنده ها وگریه ها.
اما یک شب وقتی همه از کار به خانه برگشتند,صدایی غیر معمولی در دهکده پیچید.گرگی زوزه کشید.بره ای بع بع کرد و بعد همه چیز دوباره معمولی شد.
صبح,مردم دهکده,حیرت زده رد پای خون آلود گرگی را دیدند که در میان رد پاهای معمولی ده,عجیب بود.پچ پچ ها آغاز شد.مردم ده از چیزی غیر معمولی حرف می زدند.گرگی به دهکده آمده بود که حتی پیرترین ها در هیچ زمانی از زندگی معمولی شان چیزی از او به یاد نداشتند.مردم می خواستند همه چیز معمولی باشد,پس سکوت کردند و به کارهای روزانه ی خود پرداختند.
کشاورزان به مزرعه رفتند و چوپان ها به چمن زار.
ناگهان در میان صداهای معمولی ده,صدای فریادی برخاست:
-گرگ آمد!گرگ آمد!
چوپان بیچاره بر سر خود می کوفت و فریاد می زد.مردم,همه,دست از کار کشیدند و به طرف چمن زار دویدند.گرگ رفته بود,با رد پایی خون آلود بر چمن زار.آن ها که گوسفندی نداشتند در دل شادمان شدند و آن ها که گوسفند داشتندو گوسفندشان طعمه ی گرگ نشده بود,از خوش اقبالی خود خدا را سپاس گفتند.بعد همه با چوپان همدردی کردند و سر کار خود برگشتند.
شب دوباره زوزه ی گرگ,دوباره بع بع  گوسفند و رد پای خون آلود بود.مردم دهکده هیچ نگفتند.فقط به هم نگاه کردند و خوابیدند.
صبح,مردها,سراسیمه به سراغ آغل هاشان رفتندو چند بار گوسفند ها را شمردند.آنگاه شادمان از این که گوسفندی از آغل آنها دریده نشده,نفس راحتی کشیدند و همه با بیچاره ای که گوسفند از دست داده بود همدردی کردند.یک همدردی کاملا معمولی.بعد,یکی یکی,به دنبال کار خود رفتند,مثل همیشه.هنوز ساعتی از آغاز کار نگذشته بود که صدای فریاد چوپانی به گوش رسید:
-گرگ آمد!گرگ آمد!
همه دست از کار کشیدند.یکی گفت:
-باز هم گرگ آمد!
دیگری گفت:
-بیچاره چوپان ها!
آن یکی گفت:
-کسی که گوسفندهایش را به چمن زار می برد,باید منتظر گرگ هم باشد!
یکی دیگر گفت:
-خوب,گرگ گرگ است.می برد,میدرد و می خورد,چه در آغل,چه در چمن زار!
همه سر تکان دادند.همه مشغول کار خود شدند.
از آن پس شب ها گرگ زوزه می کشید و بره ای دریده می شد.رد پای خون آلود گرگ در میان رد پاهای دهکده,رد پایی معمولی شد,مثل زوزه ی او در شب.شمردن هر روزه ی گوسفند های آغل هم یک کار معمولی شد,مثل کاشتن دانه و درو کردن محصول.
از آن پس,همدردی با کسی که گوسفندش دریده شده بود یک کار معمولی شد,مثل پختن غذا و خوردن آن.
از آن پس,سزای گوسفندی که به چمن زار می رفت,همین بود که طعمه ی گرگ شود.پس در آغل ماندن معمولی شد.در چمن زار دریده شدن معمولی شد.همان طور که در آغل دریده شدن معمولی شد.فریاد "گرگ آمد!گرگ آمد!" هم  در میان صداهای ده معمولی شد.دهکده دوباره معمولی شد,با مردمانی معمولی وگرگ هایی معمولی.
مردم خوشحال بودند که همه چیز معمولی است....!!!

Newer Posts Older Posts